...
Show More
بیاین میخوام یکی از اون آثار کمتر دیده شدهی ادبیات رو بهتون معرفی کنم
هملت داستان یک دراما کویین همجنسگراس که از زنها متنفره. پدرش که شاه بوده دو ماه پیش مرده. معشوقهی هملت، هوریشو یه شب میبینه که یه روح با ظاهر پدر هملت خودش رو نشون میده. با هملت این موضوع رو در میون میگذاره. هملت خودش هم میره تا ببینه قضیه چیه. با روح ملاقات میکنه و روح بهش میگه عموت شب که خواب بودم توی گوشم زهر ریخت و من رو کشت و پادشاهی و مادرت رو از چنگم در آورد. برو انتقامم رو بگیر
ولی هملت باهوشتر از این حرفهاس. میدونه ارواح معمولاً سادیستیک هستن و از آزار بقیه لذت میبرن. پس فکر میکنه و تصمیم میگیره بهتریـــــــن راه حل برای راستآزمایی حرف روح و گرفتن مچ پادشاه اینه که یه نمایشنامه بنویسه و تئــــــــــــــــاتری بر اساس داستانی که روح بهش گفته راه بندازه و همه رو دعوت کنه و به هوریشیو هم میگه حواست به عکسالعمل عمو باشه که طبق اون بفهمیم واقعا این اتفاق افتاده یا نه
باقی ماجرا رو دیگه خودتون بخونید
----------------------
ببخشید ولی واقعاً دست خودم نبود که اینطوری به چشمم نیاد ماجرا
یعنی واقعاً سر چندین سکانس و دیالوگ داشتم حسابی میخندیدم
مخصوصاً اونجا که هملت گفت این یارو تو بچگی حتی سر مک زدن سینه مادرشم خسیس بازی در میاورده داشتم اشک میریختم از خنده
همیشه فکر میکردم احتمالاً اونقدرا از هملت خوشم نیاد ولی خیلی دوستش داشتم و لذت بردم از خوندنش. بنده معمولیترین خواننده و بینندهی ممکنم و بعد از مکبث این دومین اثر شکسپیر بود که میخوندم و میخوام بگم که حتی منم میفهمم چرا آثار شکسپیر از فیلتر زمان اینقدر راحت عبور کرده و احتمالاً تا پایان عمر بشریت زنده میمونه
جوری مینوشته که آدم نسبت به شخصیتها و سکانسها وسواس پیدا میکنه
هدف هر شخصیت چیه؟
چرا یه شخصیت همچین حرفی زد؟
منظورش از حرفی که زد دقیقاً همون بود یا یه چیز دیگه که ما شاید هیچوقت ندونیم؟
واقعاً چه اتفاقی بین این شخصیتها افتاده؟
این ترجمه هم با اینکه فقط اون قسمت بودن یا نبودن رو تغییر داده بود و کم اثرترش کرده بود، خیلی پانوشتها و توضیحات خوبی داشت. البته عجیب بود که توضیح نداده بود چرا بودن یا نبودن رو به ماندن یا نماندن تغییر داده
ترجمهی به آذین رو هم داشتم و اونم خوب بود ولی پانوشت کمی داشت. از تهامی رو هم چک کردم ولی به نظر زیادی سخت کرده بود خوندنش رو
برای بار اول خوندن به نظرم این ترجمهی بهتریه
هملت داستان یک دراما کویین همجنسگراس که از زنها متنفره. پدرش که شاه بوده دو ماه پیش مرده. معشوقهی هملت، هوریشو یه شب میبینه که یه روح با ظاهر پدر هملت خودش رو نشون میده. با هملت این موضوع رو در میون میگذاره. هملت خودش هم میره تا ببینه قضیه چیه. با روح ملاقات میکنه و روح بهش میگه عموت شب که خواب بودم توی گوشم زهر ریخت و من رو کشت و پادشاهی و مادرت رو از چنگم در آورد. برو انتقامم رو بگیر
ولی هملت باهوشتر از این حرفهاس. میدونه ارواح معمولاً سادیستیک هستن و از آزار بقیه لذت میبرن. پس فکر میکنه و تصمیم میگیره بهتریـــــــن راه حل برای راستآزمایی حرف روح و گرفتن مچ پادشاه اینه که یه نمایشنامه بنویسه و تئــــــــــــــــاتری بر اساس داستانی که روح بهش گفته راه بندازه و همه رو دعوت کنه و به هوریشیو هم میگه حواست به عکسالعمل عمو باشه که طبق اون بفهمیم واقعا این اتفاق افتاده یا نه
باقی ماجرا رو دیگه خودتون بخونید
----------------------
ببخشید ولی واقعاً دست خودم نبود که اینطوری به چشمم نیاد ماجرا
یعنی واقعاً سر چندین سکانس و دیالوگ داشتم حسابی میخندیدم
مخصوصاً اونجا که هملت گفت این یارو تو بچگی حتی سر مک زدن سینه مادرشم خسیس بازی در میاورده داشتم اشک میریختم از خنده
همیشه فکر میکردم احتمالاً اونقدرا از هملت خوشم نیاد ولی خیلی دوستش داشتم و لذت بردم از خوندنش. بنده معمولیترین خواننده و بینندهی ممکنم و بعد از مکبث این دومین اثر شکسپیر بود که میخوندم و میخوام بگم که حتی منم میفهمم چرا آثار شکسپیر از فیلتر زمان اینقدر راحت عبور کرده و احتمالاً تا پایان عمر بشریت زنده میمونه
جوری مینوشته که آدم نسبت به شخصیتها و سکانسها وسواس پیدا میکنه
هدف هر شخصیت چیه؟
چرا یه شخصیت همچین حرفی زد؟
منظورش از حرفی که زد دقیقاً همون بود یا یه چیز دیگه که ما شاید هیچوقت ندونیم؟
واقعاً چه اتفاقی بین این شخصیتها افتاده؟
این ترجمه هم با اینکه فقط اون قسمت بودن یا نبودن رو تغییر داده بود و کم اثرترش کرده بود، خیلی پانوشتها و توضیحات خوبی داشت. البته عجیب بود که توضیح نداده بود چرا بودن یا نبودن رو به ماندن یا نماندن تغییر داده
ترجمهی به آذین رو هم داشتم و اونم خوب بود ولی پانوشت کمی داشت. از تهامی رو هم چک کردم ولی به نظر زیادی سخت کرده بود خوندنش رو
برای بار اول خوندن به نظرم این ترجمهی بهتریه